پریناز پریناز ، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 28 روز سن داره

نی نی قشنگممممممممممم

بدو بدو کادو ولنتاین بگیر

بابایی بعد 3 روز کادو ولنتاین ما رو داد البته بهم گفته بزار توی وسایل شما درست مثل بقیه کادوهاش خوب دیگه پریناز خانم بابایی دوست داره منم نمیتونم کاری کنم اینم عکسش ما هم واسه بابایی عطر گرفتیم اینم عکسش   ...
29 بهمن 1390

بازم مامان مریض

سلام نی نی قشنگم مامانی الان یک هفته میشه که مریض شده خسته شدم همش حالم بده دخملی ببخشید مامانی خیلی اذیتت کرده این چند روزه خیلی ناراحتم همش دارم غصه میخورم که نکنه ........ نه خدا نکنه واسم دعا کنین زودی خوب بشم   ...
28 بهمن 1390

بابای مهربونم

دخملی دیدی بابای عباس فقط یه ربع تونست پیش ما باشه وقتی لباسای شما رو دید از خوشحالی اشک توی چشای مهربونش اومد چرا فریده انقدر بابای عباس و اذیت میکنه انقدر گریه کردم که چشمام باز نمیشه بابای هم امشب شیفته نمیاد خونه خدایا بابام خیلی مهربونه گناه داره خودت کمکش کن بابام امروز بعد ٢سال ازم پرسید بابا راضی هستی ؟ گفتم از چی ؟ گفت زندگیت گفتم آره بابا همه چیز عالیه خدا رو شکر   ...
25 بهمن 1390

روز عشق

سلام نی نی قشنگم امروز روز عشقه    بابایی دیشب یه شاخه گل بهم داد گفت کادو باشه پس فردا     ...
25 بهمن 1390

یه دل تنگی

کاش مامانم پیشم بود میدونم اون الان توی آسموناس و همه چیزو میبینه مامان خوبم من باردار شدم خدا بهم یه دختر شیطون داده میدونم که خوشحالی پس بیا به خوابم بازم ای کاش حاج خانم زنده بود اگه بودی بهت زنگ میزدم مامان بزرگ خوبم دلم بدجوری هواتو کرده                     فکر میکنم نبودنت عادی میشه فردا برام       فردا میاد باز میبینم هیچی به جز تو نمیخوام   روح هر دوتاتون شاد و خدا بیامرزتتون ...
19 بهمن 1390

خدایا شکرت

سلام نی نی قشنگم انقدر خوشحالم که نمیدونم چی بنویسم دیروز رفتیم دکتر . دکتر گفت همه چی عالیه . سونو برای جنسیتت نوشت عصری با بابای رفتیم . اول رفتیم  اونجا که دکتر گفت که گفت فردا ٨ صبح بیا با اصرار من رفتیم جای دیگه. بالاخره نوبت ما شد به آقا دکتره گفتم میشه باباش هم بیاد بعد بابایی رو صدا کرد بهم گفت فکر میکنی چی باشه زدم زیر گریه مثل الان بابای با خونسردی گفت دخمل . آقا دکتره گفت بله  خیلی هم شیطونه دلم میخواست از خوشحالی فریاد بزنم فقط گریه کردم  خدایا مرسی که بازم با من بودی رفتیم خونه عزیز . وای بابای عباس بابای عزیزم زنگ زد از خوشحالی نمیدونست چیکار کنه الهی فداش بشم دخملم بابای عباس خ...
19 بهمن 1390

بدون عنوان

سلام نی نی قشنگم وای فردا مامانی میره دکتر به احتمال زیاد برام سونو مینویسه خدا کنه معلوم بشه چی هستی ای خدا مثل همیشه که ناامیدم نکردی این دفعه هم ناامیدم نکن
17 بهمن 1390